چند جوان شهری (دختر و پسر) از طبقههای فرودست و فرادست از طریق شبکههای اجتماعی با هم آشنا میشوند. این دوستیها ابتدا به ساکن متعارف به نظر میرسد، اما در ادامه به مشکلی حلناشدنی تبدیل میشود. قصه نو در جامعهای که جوانان بیشمار عاشق سینما دارد، یک نعمت است. داوودی با رخ دیوانه یک قصه نو به سینمای ایران آورده، آن هم پس از 6 سال دور بودن از سینما.داستان او روایت جوانانی است که تمام یا بخشی از اوقات خود را در اینترنت و شبکههای اجتماعی میگذرانند و به دوستیابی مشغولند. پرداخت این کاراکترها و داستانکهای مربوط به هرکدام نیز طبیعتا سوی دیگر ماجراست. تمام این انگارهها دارای جذابیتهای خاص خود هستند. قصه؛ کاراکترها، فضا و فرم و محتوای رخ دیوانه همگی تازه جلوهگری میکند، اما متاسفانه این همه ماجرا نیست.سکانس افتتاحیه و تا حدود 15 دقیقه شروع فیلم داوودی تر و تمیز از آب درآمده است. کاراکترهایش را بدون پرداخت معرفی کرده؛ فضا روبهروی تماشاگر شکل گرفته و قطعیتهایی برای وی صورت پذیرفته که همینها بارها از سوی داوودی با ظرافت و ترفند نقض میشود و تماشاگر رودست میخورد، اما در هنگامه داستان (گیر افتادن مسعود و ماندانا در خانه خالی و حضور سرایدار) دیگر از هیچ چیز نویی خبری نیست و ورود فیلم فارسی و تکهپرانیهای گاه و بیگاه آغاز میشود. کاراکترهای فیلم داوودی همگی در حد اسم حضور دارند. در سینمای درام اجتماعی ایران شما اگر زبردستترین دیالوگنویس هم باشید، فیلمتان در نمایش تصویر به چشم نمیآید؛ اگر بخواهید با دیالوگ بازیگران به پرداخت آنها بپردازید.در رخ دیوانه دقیقا همین اتفاق میافتد. با این تفاوت که این روند به سبب ذات این داستان ابتدا به ساکن پذیرفته است، زیرا در شبکههای اجتماعی شما دریافت خاصی از طرف مقابل ندارید. چیزی در حد اسم و سن و سال و احتمالا یک شغل که ممکن است حقیقی هم نباشد. ماندانا و مسعود همینگونه با هم در شبکههای اجتماعی آشنا میشوند. در ادامه پرداخت این دو فقط با دیالوگ رفع و رجوع میشود. ماندانا از طبقه فرادست است و مسعود از پاییندست است. ماندانا و مسعود شرط مسخرهای میگذارند مبنی بر دزدی از یک خانه خالی که اگر به موفقیت بینجامد، در نهایت یک موبایل به مسعود برسد...
نقطه عطف فیلم زمانی است که ما این گروه جوان را در یک دیدار مشترک میبینیم. حال و روزشان کمی روشن میشود، اما انتظار داریم بیشتر بدانیم. داوودی در مقوله شرطگذاری ماندانا و مسعود قمار میکند، اما این قمار جواب میدهد و تماشاگر غافلگیر میشود، اما ادامه ماجرا فقط دیالوگ است که جولان میدهد. از طریق دیالوگ است که درمییابیم آن جوان بظاهر پولدار هم چقدر بدبختی دارد و آن جوان متعلق به قشر فرودست چقدر میتواند معنویت خرج کند و طرف مربوط به طبقه متوسط چقدر میتواند ایثار رو کند. اینها همه خوب است ولی بشدت ناکافی به شمار میآید. شیوه تدوین رخ دیوانه نیز میتوانست به این پرداخت کاراکتر بیشتر خدمت کند، اما دور تند همه جا پاسخگو نیست.
روی دیگر پرداخت کاراکترها و نقشآفرینی و داستانکها، رویکرد برخی از شخصیتهای اضافی و همچنین داستان غیرقابل باور در 25 دقیقه پایانی است. اینجا ماندانا تطهیر میشود و شکوفه گناهکار جلوهگر میکند. تازه اخاذی او از ماندانا برای چیست؟ او میخواهد به یک گروه خیریه کمک مالی کند و... حرافیهای رخ دیوانه حقیقتا به ضررش تمام شده و داوودی خیلی راحت باید چند نفر از کاراکترهای داستانش را کنار میگذاشت.با تمام این حرفها رخ دیوانه نتوانسته مخاطبان واقعی خود را پیدا کند. برخی نیز از دیدن فیلم دلزده میشوند، اما باید پذیرفت رخ دیوانه متعلق به طبقه جوان است.