بازیگران:
شبنم مقدمی
مهتاب نصیرپور
قاسم زارع
موسیقی: آریا عظیمی نژآد
فیلمبرداری: علیرضا زرین دست
تدوین: مهدی حسینی وند
خلاصه داستان: در پس روزهاي تار انتظار، مينا يافته كه مسافر گمشده اش در دياري غريب چشم به راه اوست. مينا تاب ماندن ندارد، دل به دريا مي زند و سر به كوه ... راه دلدار صعب و طولاني است، و آتش شوق مينا سخت پرشراره ... راهنماي مينا گواناست، زن جوان كرد كه بار درماندگي پيرش كرده و اين دو، همسفران سفري تلخ و شيرينند... تلخ عين عسل ...
بخشی از متن فیلمنامه
26- داخلي –سوله- روز
صداي ازدحام زنان كرد و هياهوي آنها كه به زبان كردي با يكديگر صحبت مي كنند، درون سوله پيچيده است. نور روز ار لا به لاي شكاف هاي ديواره فلزي سوله به درون مي تابد. استخوان هاي يك اسكلت كه كاملأ از يكديگر جدا شده، بر روي ميز خالي مي شود. گونا كه محتويات كيسه را روي ميز خالي كرده است، كيسه را زير بغل خود جاي مي دهد.آنطرف ميز يكي از اعضاي گروه تفحص به نام مرتضي (24 ساله) ايستاده است. مرتضي نگاهي به اسكلت و نگاهي به گونا مي اندازد.
مرتضي: اگه آبا و اجداد خودتم بودن همينطوري بهشون عزت و احترام مي ذاشتي؟!
گونا چيزي نمي گويداما براي اينكه رفتار خود را جبران كند، به مرتب كردن اجزاء اسكلت بر روي ميز مشغول مي شود.
مرتضي: جمجمه اش كو..؟ متعلقاتش..؟
گونا مي تواند به خوبي فارسي صحبت كند.
گونا: قاطرم افتاد ته دره..اينها رو هم با هزار بدبختي جمع كردم.
مرتضي لحظه اي به اسكلت و لحظهاي به گونا مينگرد و سري تكان مي دهد.
مرتضي: پس قاطرت افتاد!...حتمأ كارت و پلاك اشم گم كردي؟!
گونا از درون لباس اش مدارك هويت جنازه از قبيل كارت و پلاك و يك قران كوچك رابيرون مي آوردو روي ميز مي گذارد. مدارك مدتها زير خاك بوده است. مرتضي مدارك را بر مي دارد.
گونا: لباسهاش هم كه پوسيده بود... اما فانوسقه و سرنيزه داشت كه گم اش كردم.
مرتضي به مدارك مي نگرد.اكنون می توانيم تمامي فضاي سوله را ببينيم. سوله اي نسبتأ كوچك كه زنان كرد درون آن ازدحام كرده اندچندين ميز با فاصله نسبتأ مناسب از يكديگر، در طول سوله قرار گرفته است كه به عبارتي گيشه تحويل جنازه محسوب مي گردد.پشت هر ميز يك يا دو نفر از اعضاي گروه تفحص ايستاده اند و در طرف ديگر، زنان كرد كه قصد تحويل جنازه را دارند. دربخشي از سوله تعداد بسيارزيادي پوتين هاي پوسيده روي هم ريخته شده است. دربخشي ديگر مردي ساعت هاي شكسته را درون پلاستيك قرار مي دهد و روي آنها شماره اي مي زند. انگشترهاي عقيق، قرآن هايي كه رنگ و روي شان رفته است، لباسهاي پوسيده ... در پشت سرافراد كه جنازه ها را تحويل مي گيرند، گروهي ديگر آنها را كفن پوش كرده و درگوشه اي روي هم قرار مي دهند. به ميز 2 نزديک می شويم. دو مرد پشت ميز مي باشند. مرد 1 استخوان ها را يك به يك درون كارتون مي گذارد و مرد 2 فرمي را پر مي كند.
مرد1: قفسه سينه!
مرد2 مي نويسد.
مرد1: گردن!
مرد 2 مي نويسد.
مرد1: بازوي راست ... بنويس مچ نداره!
مرد2 می نويسد.زن کردی که جنازه را تحويل داده، به انها می نگردو با تکان دادن خود نوزادی را که به پشت بسته آرام می کند. نوزاد گريه می کند. به سراغ ميز 3 می رويم. گل نساء به سختی می تواند فارسی صحبت کند.
گل نساء : آقا.. وقتی پيداش کردم ، پا هاش تو همين پوتين بود...توی همين پوتين.. قسم مي خورم!
مرد که حجت( 35 ساله) نام دارد.
حجت: پوتين اش ايرانيه ..اما لباس هاش عراقيه.. می فهمی؟!
به لباس های پوسيده اشاره می کند و فانوسقه را بر می دارد.
حجت: اين فانوسقه عراقيه!
به سگک فانوسقه اشاره می کند.
حجت:... می بينی آلومينيومی... مال ما از جنس برنجه!
به سراغ ميز 4 می رويم.در انجا نيز همانند ميز 2، استخوان ها را ثبت می کنند.زنان ديگر در گوشه و کنار سوله ويا بيرون از سوله در انتظار نوبت خود هستند.به ميز 1 باز می گرديم.
مرتضی: من تحويل می گيرم اما برای تسويه حساب برو پيش حسينی!
گونا: چرا اذيت می کنی حاجی آقا؟!... اين جنازه هم کارت داره هم پلاک!
مرتضی: تجهيزات نداره... جمجمه و پای راست اش هم معلوم نيست کجا انداختی!
گونا: شما تازه آمدی سخت می گيری!
فیلم نهایی حاصل از فیلمنامه فوق