فیلمنامه «خیلی دور خیلی نزدیک» داستان مردی به نام دکتر عالَم را روایت میکند که در بیابان در جستجوی پسرش سامان است. این فیلمنامه از نوع فیلمنامههایی است که به آنها فیلم جادهای میگویند. از طرفی دیگر از آنجایی که حکایت رستگاری یک انسان را روایت میکند، در حوزه سینمای دینی و معنوی قرار میگیرد.
دکتر عالم به تازگی متوجه بیماری وخیم پسرش شده و این قضیه تلنگری به او میزند تا کمی به خودش بیاید و زندگیاش را از پوچی بیرون کند و معنای دوبارهای به آن ببخشد. در این مسیر او حتی طمعهای مادی را که پیش از این داشته است، رها میکند و خود را اسیر جاده و بیابان میسازد تا در این راه به بازشناسی اصیلتری از خودش دست پیدا کند.