بازیگران:
مصطفی زمانی
مسعود رایگان
کارولین ایشهورن
حلیما ایلتر
موسیقی: حامد ثابت
فیلمبرداری: فرشاد محمدی
تدوین: مصطفی خرقه پوش
خلاصه داستان: داستان چند مهاجر كه عواقب جنگ و حمله به عراق آنها را به دنبال جايي براي زنده ماندن مي كشاند. عاطف همراه دختر و پسر بيمارش به برلين مي رسند؛ جايي كه خطري زندگيشان را تهديد نمي كند اما متوجه مي شوند كه همه زندگي زنده ماندن نيست.
بخشی از متن فیلمنامه
داخلی – آپارتمان کریم– روز
کریم بر روی یک مبل سه نفره بسیار کثیف می افتد.آپارتمان در واقع یک سوئت کثیف و نمور و بسیار نا مرتب است.
عاطف: از همون اول میدونستم نباید بهت اعتماد کنم!
و چراغ را روشن می کند و به اطراف می نگرد. از اینکه کریم در چنین جای زندگی می کند جا خورده است.به طرف کریم رفته و یقه او را گرفته و از جای خود بلند می کند.
عاطف:این حق ما بود که به یک هایم بهتر بریم....لازم نبود به هیچ کس رشوه بدیم!
کریم که تقریباً از همان اول هم حدس زده عاطف برای چه آمده است در حالیکه روی مبل جا به جا می شود.
کریم: هر مشاوره ای یه قیمتی داره....اسمش رو گذاشتم رشوه چون راحتتر تو مخ شماها فرو می ره...حالا بذار یه مشاوره مجانی بهت بدم.....من شهروندم و تو نیستی....اگر از دستت شکایت کنم که به زور وارد خونه من شدی می ندازنت زندون و دیپورتت می کنن عراق. ...ولی اگر همین الان راهت رو بگیری و بری من ام صداش رو در نمیی یارم!
آشکار است که کریم ترسیده و سعی دارد عاطف را از خانه بیرون کند.عاطف یقه او را گرفته و به طرف تنها اتاق آپارتمان می برد.
عاطف: می رم..ولی اول پولم رو ازت می گیرم!
کریم: ولم کن..چه پولی!
عاطف با لگد در را باز می کند.اوضاع اتاق بدتر از سالن است.
عاطف: پولهات رو کجا قائم کردی ها...نترس من فقط همون قدر که بهت دادم رو می خوام!
همانطور که کریم را به دنبال خود می کشد کشوهای تنها کمد اتاق را باز کرده و خرت و پرت های آن را بیرون می ریزد اما غیر از آشغال و لباس های کهنه و خرت و پرت چیزی پیدا نمی کند.
عاطف: زندگی خوبی که می گفتی همینه...بدبخت بیچاره!
و توی سر کریم می زند و کریم می افتد و خود را مچاله می کند. عاطف می نشیند تا درون جیب لباس های او را بگردد اما کریم چنان خود را مچاله کرده که اجازه نمی دهد دست عاطف به جیب های او برسد. عاطف او را می زند. وضعیت مضحکی پیش آمده است. تنها وسیله دفاعی کریم این است که خود را مچاله کند و عاطف که چندان دست بزن ندارد، نمی تواند راهی به جیب های او بیاید و کلافه شده است و در نهایت در حالیکه نفس نفس می زند با لگدی به کریم او را به عقب هل داده ، نشسته و به دیوار تکیه می دهد .کریم نیز به تدریج از لاک خود بیرون آمده و برجای خود می نشیند. گوشه لب اش خون آمده است. اکنون هر دو مقابل یکدیگر نشسته اند و به هم نگاه می کنند. کریم دست در جیب کرده و همان یک نخ سیگار را از جیب اش خارج کرده و به طرف عاطف می گیرد.عاطف با ضربه ای سیگار را به گوشه ای پرت می کند.کریم در حالیکه سرفه می کند نگاهی به سیگار که در گوشه ای افتاده می اندازد.
کریم: نباید بکشم!
به عاطف می نگرد.
کریم: ولی خب ...وقتی برای یکی دیگه روشن اش می کنم لذت بخشه!
عاطف با تنفر به او می نگرد.کریم آهی می کشد و دست در جیب کرده و مقداری پول خرد از جیب خارج کرده و به همراه چند اسکناس ده یوروی به طرف او پرت می کند.
کریم: بیا..این همه پولمه!
عاطف به پولها می نگرد.
کریم:باور کردی که در ماه ده دوازده تا مثل تو و بهروز به تورم می خوره؟!...یعنی دنیا اینقدر پر از احمق شده؟!
عاطف به او می نگرد.
فیلم نهایی حاصل از فیلمنامه فوق
|